تقریبا یه ۵ـ۶روزی ازسفرمون گذشته بود نوبت یکی از بچه هابود که مارو یه چیزی مهمون کنه اونم دست گذاشت روی رستورانی که توی بازار(...)بود!
خلاصه رفتیم. حسابی ازخجالت رفیقمون دراومدیم...!!!
بعدش یه کم گشت و گذار و مسخره کردن ملت توی بازار و خیابون!!!!وقت اذان شدو رفتیم سمت حرم!!!!
حالا اینقده لفتش دادن که نگو .....آب میخوام....واااای پاهام تاول زد ازبس تندتند راه رفتم و .....ازاین چرتو پرتا!!!!تااینکه آخرشم به نماز جماعت نرسیدیم بعدم وقتی دیدیم نمازدیگه آخراشه بیخیال نمازجماعت شدیم راه افتادیم سمت wc!
خبرشون حالا گیر داده بودن که دستشویی داریم و تا هتل نمیکشیمو ......ازاین حرفاومنم آمپر چسبونده بودم بدجور
من بالای پله ها کنار دیوار که سایه روشن بود واستادم تا اون نفله ها بیان
داشتم باگوشیم ور میرفتم که یه دفعه یه پسره اومد سمتم و گفت :خانومی نبینم تنهاتنها واستاده باشی دوستات کجان؟؟؟نکنه گم شدی کوچولو ؟؟آره؟؟
تااومدم یه جواب دندون شکن بهش بدم یه دفعه یه فکرخبیثانه زد به مخم!!
رفتم توی لیست تماسهاوگوشیمو گذاشتم روی گوشم ودستمو گذاشتم رودکمه سبزه و شماره یکی ازبچه هاکه آخرین تماسم بودرو گرفتم و طوری که پسره بفهمه گفتم :الو ....(.....) جوووووون کجایی پس چرانمیای ؟؟؟آهان کارت طول میکشه باشه منم با یکی ازدوستام اینجا کاردارم.اوکی. بای!!!
(میدونستم فاطمه تیزتر از این حرفاس و سریع بانیروی کمکی میرسه)
پسره هم که انگاری یخش آب شده بود اومد جلوتر و گفت :بیا این شماره منه!!
منم خودمو زدم به خجالت و سرمو انداختم پایینو گفتم :آخه اینجا همه دارن مارو میبینن که بیاین بریم اون طرفتر.شماجلوتربرین من پشت سرتون میام که کسی شک نکنه.
خلاصه اونم راه افتادو هی به پشت سرش نیگاه میکرد
اونم انگاری ازاین بازی خوشش اومده بود!!!
اونقده یواش راه میرفتم تا نیروی کمکی برسه...اما زهی خیال باطل.هرچی فحش بود نثارشون کردم . آخه بی شعورا کجا موندن پس!!!
تااینکه چشمم به اندامای کج و کولشون منور شد!!ااونام تا منو دیدن دست واسم تکون دادن !!خاک برسرا این خوش تیپ رو ندیده بودن مثل اینکه!!!
خلاصه باهرجون کندنی بود بهشون با اشاره و....حالی کردم قضیه ازچه قراره!
یه دفعه جیغ یکیشون رفت هوا:آییییییییییییییییی دزد .بگیرینش کیفمو زد مردم بگیرینش...... هی اشاره به پسره میکرد!!!
پسره بدبخت که مات شده بود رو من!یه دفعه مردم اون بدبختو گرفتنو بهش فحش و کتک میزدن!!!آخی بیچاره فکراینجاشو نکرده بود....حقشه بی غیرت!
یه مرده ازمون پرسید:دخترا همه چی توی کیفتون هس؟چیزی کم نشده؟
باید یه جوری میپیچوندمشون . واس همین گفتم عمو دزد این نیس که اون فرار کرد اینو اشتباهی گرفتینش!!!!!اونام باکلی عذرخواهی پسره رو ولش کردن .
هیچکس دیگه به فکرمانبود انگاری ِچون همه دورپسره روگرفته بودنو ازش عذرخواهی میکردن .اون پسره هم داش صورتشو که خونی شده بودو تمیز میکرد....
................................
مام پاگذاشتیم به فرار!!!
نوشته شده توسط
:احسان | لينک ثابت
|سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان آخرین سوار عشقو آدرس kolbeehsas.lbx.irلینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. ممنون